نون رخت به سراچه اسمانی دیگر خواهم کشید.
اسمان اخرین
که ستاره تنهای ان
تویی
اسمان روشن
سرپوش بلورین باغی
که تو تنها گل ان /تنها زنبور انی.
باغی که تو
تنها درخت انی
و بر ان درخت
گلی است یگانه
که تویی.
ای اسمان و درختو باغ من/گل و زنبورو کندوی من!
با زمزمه تو
اکنون رخت به گستره خوابی خواهم کشید
که تنها رویای ان
تویی.
احمد شاملو
سلام
تا در آینه پدیدار آیی
عمر ی دراز در آن نگریستم
من برکه ها و دریاها را گریستم . .
و بعد
جسارتا این کار شاملو واسه کدوم دفترشه ؟ می نوشتی .
وقت خوش.