باید گندم زارها را از میان اسفالت شروع به جوانه زدن بکنند/به عنوان صفرای جامعه ای نو که بدون درد و بدون خشونت فرا نخواهد رسید/ انچه شاعر به ما نشان می دهد کاملا متفاوت با انچیزی است که فرهنگ جاری بر ما رسم میکند .اول و اخر باید ستمگرها را بکشند تا زنجیر ها ازاد شوند.
( بر گرفته از بخش ادبیات روزنامه شرق)
بوی سیاسی میداد !
بشر ۴۰ هزار سال تلاش کرد چيزی بسازه که بعدا بهش فحش بده ای تکنولوژی بدبخت!
دلم واست تنگ شده بود.
دیگه جواب میلمو ندادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام ، چقدر جالب بود ، و چقدر گیرا ، ناگهان ، و بی اختیار یاد » رکیویم موتزارت « افتادم . قطعه ای جاودانه موزیک ، که قرار بود در مورد مرگ خودش مورد استفاده قرار بگیرد . و چقدر زیبا ، که ما انسانها بالاخره تفاوت نابودی و مرگ را حتی برای یکبار هم که شده ، مورد بحث و تصویری ، فرای تمام باورهایمان قرار دهیم .
خداوند انسان را از یک گوریل آفرید . جانوری که شاید هزاران سال ، همانند تمام میمونهای دیگر ، هم از دستانش ، و هم از پایش برای حرکت استفاده میکرد . هر روز ظلوع خورشید و تاریکی شب را به چشم میدید و همواره ، در جستجوی شکاری دیگر ، برای سیر کردن شکم تنها خودش بود . مرد گوریل ، چند زن داشت ، وتمام بچه های قبیله ، نه تنها او را پدر میدانستند ، بلکه به خاطر قدرت و درایتش ، او فرمانده تمام قبیله بود .زنان او ، او را انتخاب کرده بودند ، چرا که دنبال پدری برای نسل خویش بودند که میبایستی انقدر قدرت بدنی داشته باشد که بتواند مدعیان مذکر دیگر در این قبیله را ، یکی پس از دیگری ، در نبردهای خونین وسنگین شکست دهد ، تا ثابت کند که او ، شماره یک قبیله خواهد بود ، یک قدرت بدون چون و چرا .
اجداد ما انسانها ، گوریل همو ساپین ، در طی یک روز روی دو پای خود بلند نشدند ، شاید صدها سال طول کشید ، تا این عمل طول کشید ، که البته کار ساده ای نبود ، چون بدنشان اصلا قادر به اجام این کار نبود . صقل و مرکزیت پشتشان ، نمیتوانست این مسئله را در طول یک مدت تحمل کند .
اما آنزمانی که این گوریل به پا خاست ، به همان اتدازه افق دیدش بزرگتر گردید . آنزمانی که بااستخوان یک گوزن مرده بازی کرد ، و به اتفاق ، و تصادفا آنرا روی استخوان دیگری انداخت ، دید که میتواند از این وسیله برای کوبیدن استفاده کند ، و آنزمان بود که اجداد ما ، جنگ مسلحانه را آفریدند .
آنزمانی که یک صاعقه ، درختی را در مقابلش به آتش کشید ، و برای اولین بار گرمی آنرا احساس کرد ، دیگر نمیخواست که از آن جدا شود ، و آتش را همیشه نگهبانی میکرد ، تا از گرمایش بهره مند گردد .
اجدادان ما ، یک گوریل در مقایسه با گوریلهای دیگر ، کوچک ، زشت ، و ضعیف ، یک چیز بسیار یزرگ را برای همه زندگی ما یاد گرفت ، و آنرا ما حتی تا امروز به دنبال خود میکشیم ، به عنوان مهمترین استراتژی زندگی ، و بقای نسلهای آیینده مان ، و آنهم هیچ چیز دیگری نیست جز یک جمله کوچک : خود را با شرایط زندگی، وفق دادن !
سهراب سپهری در یکی از اشعارش میگوید : زندگی تر شدن پی در پی ، زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است .
این مسئله ، توصیف این است که ما انسانها ، حتی قدرتمند ترینمان ، و منظور من فقط قدرت بدنی اصلا نیست ، بلکه نیروی تجربه عملیمان است ، در هر برهه زندگیمان ، به یک دو راهی تصیم میرسیم ، اما تصمیم ما ، همیشه به آن نتیجه ای نمیرسد ، که در تفکر و زهن ما وجود داشتند ، و یا زمانی رویای ما بودند .
ما انسانها ، اجداد خود را فراموش کردیم ، آنزمانی که یاد گرفته بودند : به حداقل اکتفا کنند ، و در هر عملشان ، مسئله اساسی ادامه بقای خود ، و نسل آیینده شان را مورد هدف داشته باشند .
هیچ مادری نمیداند که چرا فرزند نوزادش ، بدون هیچ تعلیمی پس از تولد ، میداند سینه مادر چیست ، و میداند که محلول حاوی آن سینه ، ادامه زندگی را به دنبال دارد . هیچ مادری براستی نمیداند که آگر جان فرزندش در خطر باشد ، و مسلا توسط یک شیر ۳۰۰ کیلوی مورد حمله قرار گیرد ، تمام قدرت خود را به کار میبرد که فرزندش را در مقابل آن حیوان درنده حفظ کند ، حتی اگر این کار ، منجر به مرگ زجر آور خویش گردد ! هیچ مردی در دنیای امروز براستی نمیداند که چرا قدرت جنسی او این همه آماده انجام وظیفه هست ، و قادر است در هر ده دقیقه ، عمل آمیزش جنسی را آنجام دهد ، و اگر میدانست که قبل از این عمل ، بدنش حداقل در مدت زمانی کوتاه همانند یک نیروگاه قدرتمند هسته ای و بسیار منظم ، باید حد اقل، بیش از ۴۵ پروسه بسیار پیچیده ، و براستی غیر قابل باور را پشت سر گذارد . هیچ دانشمندی امروز ، حتی قدرتمندترین کامپیوتر کامپیوتر جهان در ژاپن ، قادر نیستند که درک کنند که در مغز انسانی ، که فقط خون ، رگ ، و یک ماده منحصر به فرد است ، چگونه عمل میکند ، که در هر پروسه کاریش ، بیش از ۴۸ هزار بار معادله مرحله ای در ثانیه را پشت سر میگذارد ، و این موجودیت کوچک در مقایسه با بدن انسانی ، فرماندهی کل یک سیستم اعصاب را بر عهده دارد ، که کوچکترین اخلالی در آن ، یک خسارت بسیار بزرگ را به دنبال دارد .
ما تصور میکنیم که به مرحله کامل رسیدیم ، که میتوانیم پاسخ کامل بدهیم ، درست مثل تصور ما ، که در یک صحرای بزرگ ناگهان سرابی پر از آب میبینیم ، ولی قادر به کنترل کردن هدفمان نیستیم ، که آب است ، چون به شدت تشنه هستیم .
آنزمانی که گوریل همو ساپین به پا خاست ، زندگی خود و اجدادش را انقلابی کرد ، افق دید او ، بالاتر رفت ، و به همان اندازه قدرت استعداد او ، ژرفای نگاهش ، و قدرت تفکر و استدلالش . آنچه که روزی برای او یک رویا بود ، نسلهای پس از او به واقعیت تبدیل کردند ، حتی اگر هزاران سال برای تحقق این رویا زمان صرف شد .
اما در خیلی از موارد ما انسانها ،* دقیقا همانند اجدادمان هستیم ، قادریم که موتور جت بسازیم ، و از رویای پرواز اجدادمان که پرواز بود ، سبقت بگیریم ، و با سرعت ۲ ، یا ۳۰۰۰ کیلومتر در ساعت ،آسمان را فتح کنیم ، اما قادر نیستیم که در مقابل احساس خودمان ، گاهی از اوقات حتی یک ثانیه هم مقاومت کنیم ، اگر چه خودمان به خوبی میدانیم که همین مقاومت ، به قیمت تمام زندگیمان منجر میگردد .
ما قادریم موشک زاتورن ۵ را بسازیم ، که با قدرت ۱۵۰ هزار موتور آخرین مدل مرسدس بنز ، از زمین میکند ، و در عرض کمتر از ۳۰ سی ثانیه ، بیش از ۳۵ کیلومتر از زمین فاصله میگیرد ، یعنی در هر ثانیه بیش از ۱۰ کیلومتر ! اما قادر نیستیم که حسادت ، غرور ، شرف ، عشق ، و نفرت خودمان را تبدیل به ماده کنیم ، و حتی برای یک ثانیه برای آنان یک معادله عقلانی ریاضی بسازیم !
پاسخ بسیار ی از سئوالات پیچیده امروز بنفشه جان ، در ریشه آفرینش ، و تکامل انسانی ما نهفته هست . پاسخهای بسیاری از آنان جدا ساده هستند ، اما این افق بینش ما است که آنان را پیچیده میکند ، تا مرحله ای که حتی خود ما دیگر قادر به حل آن نیستیم ، و از برخورد با آنان ، فرار میکنیم ، عزا میگیریم ، و میترسیم .
امروز ما انسانها ، قدرتمندترین نیروی روی زمین هستیم ، حتی اگر از نظر جسه فیزیکی ، حتی باد معده یک نهنگ قول پیکر هم نباشیم ، و قدرت ارتباطی ما ، حتی با داشتن قمر مصنوی مخابراتی ، و نیروی نور ، یا انرژی حتی هسته ای ، حتی بند انگشت سیستم ارتباطی نهنگ قاتل نباشد که قادر است با فامیل خویش ، هزاران کیلومتر در آب اقیانوسها ، ارتباط برقرار کند .
اما درک نمیکنیم که با وجود عظمتمان ، هزاران سال دیگر طول خواهد کشید که سوالات امروزمان را پاسخ دهیم ، اگر چه عمرمان میانگین ۶۰ تا ۷۰ سال است ، ولی با کمال میل ، این زندگی را به دست نسل آیینده میسپاریم ، که رویای افق امروز ما را در آیینده شاید پاسخ دهند .
دوستان ، پیروز و سبز باشید ، بدرود تا دیداری دیگر .جدا خوشحال شدم !
سلام بنفشه جان ...
مثل همیشه متنای کوتاهی می نویسی که به اندازهی یه دنیا روی آدما تاثیر مذاره .....
امیدوارم که همیشه موفق و شاد باشید
بنی دیگه کم کم داشتم از آپدیت نکردنت قاط میزدم...
پرده هارا بکشید
روزهایم بی لباسند
واژه هایم بی نماز
پرده هارا بکشید
سایه خنجر به دستی بر دیوار است
شمعدانی را حادثه می خشکاند...
خیلی خانومی بنفشه جان و برام عزیز
چگونه دفاع از هویت نژاد آریایی در برابر استعمار غربی میتونه منفی بافی باشه??????.اگه بگم که ما باید بر دنیا سروری کنیم بده???منی که سالها به خاطر در به دری و آوارگی این سوال را داشتم که چرا اصلا ایرانی متولد شدم????اما اکنون به آریایی بودن خود مفتخرم زیرا که نه نیهیلیسم و نه اسلام و جریانات کمونیستی نتوانست ما را در برابر جریان استعمار مقاوم کند بلکه به شدت ضربه پذیر ساخت...احتیاج به یک ایدئولوژی که در برابر این جریانات بایستد تنها و تنها تفکر نئو نازیسم است...ممنونم از نظر شما..
من بودم نمی گفتم از روزنامه نوشتم !!
شاید اینطوری بلاگم فیلتر نمی شد :))...
سلام وبلاگ زییایی داری با مطالب زیبا موفق باشی.
مثلا ؟!
انتخاب زیبایی بود بنفشه جون :* ...راستی میشه ازت خواهش کنم هر وقت بلاگت رو به روز کردی بری به این آدرس و اعلام به روز شدگی کنی؟..
http://www.blogrolling.com/ping.phtml
ممنونم عزیز.