قسمت چهارم

 

پسرک ابی روزی در حین گشت زنی میدان جنگ مخروبه ای پیدا کرد و  قراضه های تفنگها و ماشینهای جنگی را با خودش برد.

 

او با خود فکر کرد :میتوانم  با اینها روبوت تانک بزرگی بسازم که طولش صد متر و وزنش هزار تن باشد.سر

روی سر روبوتم اتاقکی میسازم  که بتوانم انجا بنشینم و هدایتش بکنم.ان وقت قوی خواهم بود و کسی نمیتوان به من اسیبی برساند.