......................و مرا به درک این حقیقت وا داشتند که جهان انسانی ما با چه نیروی شگرفی سرشار شده است.

 

برای به  روز کردن وبلاگم دنبال مطلب نمیگردم و صبر میکنم مطلب به سراغ من بیاد. نوشته بالا را در دانشکده های من خواندم و همان لحظه که به چشمم خورد  مغزم تراوشات مفیدش را شروع کرد. وقتی برای کاری یا خرید روزانه بیرون میروم مدام نگاه کنجکاوم روی مردم میسرد نه از سر فضولی بلکه دوست دارم در مخیله ادما سرک بکشم تا انگیزهشان را از راه رفتن /نفس کشیدن /کار کردن و غذا خوردن بدانم.

وقتی سوخت به موتور ماشین درست نرسد موتور به پت پت میافتد و بعد از مدتی کوتاه از کار میافتد .

اگر یک دست نباشیم و درست فکر نکنیم این پایه های پوسیده یکباره میریزد و بنا کردنش از نو کار اسانی نیست.کاش میتوانستیم یک دست شویم/یک صدا شویم  و ای کاش های دیگر......................