دلتنگیهای ادمی را باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را اسمان پر ستاره نا دیده میگیرد
و هر دانه برفی به اشکی نریخته میماند
سکوت سرشار از سخنان نگفته است
از حرکات نا کرده اعتراف به عشقهای نهان
و شگفتیهای بر زبان نیامده
در این سکوت
حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو ومن
خوب بودن یعنی چه؟ یعنی دروغ نگفتن/نارو نزدن/دورو نبودن .
چشممان را رو به درونما ن باز کنیم.ببینیم ما در مدت کوتاه عمرمان ایا هیچ وقت به خودمان فکر کردیم؟
به اینکه حق و نا حق چیست؟
اگر فرزندی داریم به عنوان مادر یا پدرش چه قدر از خودمان گذشتیم و فقط و فقط به او به عنوان یک انسان نگاه کردیم؟
بیایید تنها یک روز فقط به عملکرد خودمان فکر کنیم و بعد به تو قعاتمان از خدا. حقیقت یک انسان کجاست؟میدانید؟
نه وقتی که واگردم از راه
نه بختی که با سر در افتم به چاه
نه بیم و نه امید و/ از پیش و پس
بیابان و خار بیابان و بس
چه سودی اگر خامشی بشکنم
که گریان در این دشت تنها منم
و باز هم
زیبا تر از جهان امید ای دوست در عالم وجود جهانی نیست
هر عرصه را بهار و خزانی ایست
در عر صه امید خزانی نیست
میدونید با اینکه خیلی سعی میکنم قوی و مسلط به خودم باشم اما گاهی واقعا نمیشود.
در عا لم زنانه و با تمام ظرافتهای خاص این جنس /میخواستم مثل کوه باشم اما چرا نمیشه؟
اخه تکان دادن کوه کار خدا است /باید بدونم روزگار و ادماش نمیتوانن کوه را بلرزانند مگر خدا
بخواهد خدایی که از درون صدایم میکند :بنفشه من اینجام و وقتی حسش میکنم قلبم میلرزد.
میدونید خدای درونم که عاشقش هستم زیباست تواناست و قادره همه کار بکند اما...............
اما اگر من خوب باشم و خوب بودن سخترین کار است.