داستانی به نام پسرک ابی ترجمه کردم از فردا اونو به صورت پاورقی مینویسم

وای نصفش جا موندبقیشو  بعدا مینویسم

سلام    چیزی که میخوام بگم هیچ ربطی به عرفان و فلسفه نداره . من از دندانپزشکی میترسم.هر کار میکنم مثل یاسی شجاع باشم نمیتونم .

·        خیلی  نوشتن جالبه.مگه نه؟از بچگیم نوشتن را دوست داشتم اما هیچ وقت جدی نگرفتمش.خوب حالا امتحان میکنم  جدی میگیرمش ببینم چی میشه.

از شوخی گذشته  میخوام از عشق بگم.

 

 

قابیل:به من بیاموز شاد یا غمگین چگونه ذر انتظار جاودانگی باشم؟

 

شیطان:تو خود پیش از دیدار من دانسته بودی .

 

 

قابیل:چگونه؟

 

 

شیطان:با رنج کشیدن.

 

 

فاصله  حیات تا مرگ را زندگی کنیم.یعنی همان عشق ورزیدن.اما ادم ها  متفاوتند.بعضی  ها  از سادگی خوبند بعضی ذاتا خوبند و خیلیا که من و تو هم میشناسیمشون  از حماقتشون بد میشن .