دوست عزیز وبلاگ نویسی کامنتی در پست قبلی من گذاشته بود که بدم نیومد اینجا جوابشو بدم. دیدن نظرات مخالف برام جالبه چون زمینه ای است برای شناخت  یک ادم و دیدگاه تازه.

دوست من همه ما ادما ضعفایی داریم و این خاص من و شما نیست . ضعیف و قوی –ثروتمند و دارا – مذهبی و لاییک  همه وهمه و خوب من هم حتما مثل بقیه هستم –اما شما با خواندن یک پست کوتاه به این نتیجه خیلی بزرگ رسیدی که میتوانی منو قضاوت کنی.

شکست هایی که داشتم یا خواهم داشت – باز هم تنها مال من با طرز تفکرم نیست.تمام انسانها با اعتقادات متفاوت و نگرشهای گوناگون به زندگی شکستها و ناکامیها و در مقابلش خوشبختیها و کامیابیهایی داشتند ودارند.دوست من شما که نگاهتون به زندگی همراه با تمایلات فاشیستی است ایا تا به حال شکست نداشتید؟

و اما در مورد ((علی))):من هیچ شناخت جدی و کلاسه شده ای از ایشون ندارم فقط از کودکی به عنوان اسطوره مردانگی در دینم از او شنیدم و حدود 4 سال پیش دریافتهای قلبی ازو گرفتم که دری به دنیای معنوی برایم باز کرد .انچه که پیش امد از دل بود.و ان زمان به تازی یا فارس بودن ایشون فکر نکردم چون دل عقل نمیشناسه .من به دلیل همان رمانتیک بودنم که اشاره کردید اول عاشق میشم بعد فکر میکنم. شاید  به این ترتیب راه به جایی نبرم اما باز با شناخت قلبی او توانستم یاد بگیرم :زود قضاوت نکنم/ خبیث نباشم/خود خواهی و زیاده خواهی را از خودم دور کنم . و بدون در نظر گرفتن نژاد و ملیت /همه انسانهای روی زمین را نگاه کنم و اگر از تفکری خوشم نیامد بدون زیر پا گذاشتن حق مسلم او برای ارائه نظراتش حتی در دنیای نت از کنارش بگذرم وبا رعایت دموکراسی به اعتقاداتش توهین نکنم.

((((((((عشق در چاله هایی وجود دارد که در انها مار ها از گرسنگی با هم میجنگند نه در تالارهای شیک و قصر های زرین.)))                                                                          لورکا.

 

داستان پست قبلی ادامه نداشت. بقیه اش  را انگار اگر می نوشتم همه مفهوم واقعی اش را از دست می داد.

 

با من صنما دل یک دله کن

گر سر ندهم انگه گله انگه گله کن.

 

_ببخشید اقا اهنگ عشق اندره ژید را دارین؟

_خانم از میان این همه تیراژ کتاب چیده نشده چه جوری بگم هست یا نه؟

این یک شروع بی پایان برایم بود.

اصلا نگاهش نکردم .حالا هم بعد از هشت سال از ان جریان اگر بخواهم اجزای صورتش را به خاطر بیاورم نمیتوانم.

(یک کلمه مینویسم وسیب زمینی سرخ شده را این رو ان رو میکنم/مثل تو که روح من را این رو ان رو کرده بودی)

این حس عمیق عشق نبود /دری به روی عالم دیگر بود.جالب اینه که در طی این همه سال به جمسش /به فیزیکش و به مرد بودنش فکر نمیکردم.چیزی فراتر از عالم خاکی.(چه خوبه که خودمو تو دنیای واقعی ام رها کردم )

وقتی اولین بار مرشدی از عالم غیب را خواندم و همراه کارلوس حس خوردن گیاه توهم زا را تجربه کردم /رفتم پهلوش و دیدم تجربه هامون عین هم بود. هر دوتامون عق زده بودیم.خیلی بی نظم بود و در این بی نظمی /نظمی بود که قشنگ بود. من خدا را با اون پیدا کردم /علی را با اون شناختم. وقتی اولین بار نوار داوود ازاد را بهم داد که گوش کنم /وای چه حالی شدم.من را نا خواسته به دنیای معنوی پرت کرده بود که خیلی باهاش غریبه بودم. دنیایی که برام عجیب و زشت بود .اما جذابیتی کشنده داشت .

پ.ن :این داستان واقعی و بقیه دارد.