قسمت چهارم

 

پسرک ابی روزی در حین گشت زنی میدان جنگ مخروبه ای پیدا کرد و  قراضه های تفنگها و ماشینهای جنگی را با خودش برد.

 

او با خود فکر کرد :میتوانم  با اینها روبوت تانک بزرگی بسازم که طولش صد متر و وزنش هزار تن باشد.سر

روی سر روبوتم اتاقکی میسازم  که بتوانم انجا بنشینم و هدایتش بکنم.ان وقت قوی خواهم بود و کسی نمیتوان به من اسیبی برساند.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
گمنام شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:56 ق.ظ http://13481970.blogsky.com

افرین ادامه بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد