وقتی سرمه کوچکم شیرین زبانی میکند تو دلم غنج میره.زمانیکه سروناز خوب درس می خواند که ارزوی به هنرستان رفتنش تحقق پیدا بکند خوشحال میشوم و سرشار از شور زندگی به فردای روشن او.کولر مون که بعد از چند روز پختن از گرما درست میشه با نشاط یک کودک به کار روزانهام میرسم.وقتی به این فکر میکنم که بعد از تمام شدن نظافت خا نه بقیه رومیزیم را ببافم و یا بقیه سمک عیار را بخوانم /اینها تمام امیدهای کوچک و دلخوشی های زود گذر است /به ظاهرش که نگاه کنی خیلی پیش پا افتاده است /اما برای من انگیزهای برای زنده زیستن است.دغدغه های ما ادما کاملا متفا وته /هر کسی حال و هوای خودشو داره .اما اگر بتوانیم با مشکلات بزرگ و کوچکی که داریم (که من در حال حاضر کوهی از ان را دارم) خودمان را با همین لحظه های به ظاهر بی اهمییت نگه داریم و انرژی مثبت به اطرا فیانمان بدهیم / گذشته را پس پشت نگه داریم / راحتتر میتوانیم فردای دیگری را شروع کنیم.
سلام دوست من خوبی
میگم کم کم همهی حرفام میگم
فقط میترسم که وقت نکنم
زندگی خیلی نا مرد میذونی که
ولی تا جایی که بتونم چشم وجون چیزی واسه از دست دادن ندارم تا جایی که وثط داشته باشم همه شیز رو براتون میگم منتظر باشید انتظارتون بی پاسخ نمینونه
شهرام
سربه زیر و سخت
salam.mamnoonam ke be kolbeye haghire man sar zadi.shoma ham webloge zibai dari az nazare maanavi
movafaghh bashi va ashegh
بنی جون سلام راست میگی به این چیزا دلخوشیم و همینا بهمون امید میدن برای زنده بودن... راستی چرا دوست بالایی فندون فصنوییش شکسته!!!