شیر زنی از ایران ۲

با هزاران بدبختی و توهین شدن به درسش ادامه میدهد.دیپلمش را میگیرد و همان سال روانشناسی عمومی قبول میشود.اما این بار مرد کوتاه نمیاید :یا بچه ها را میکشم یا قید دانشگاه را بزن-میپذیرد-چاره ای ندارد.مادر است و هزاران فکرو امید برای فرزندانش –که خود همه زندگی را برای انها میخواهد.ولی کوتاه نمیاید و علی رغم مشکلات مالی و فشارهای جامعه تصمیم نهایی را میگیرد.باید زندگی را با این مرد  تمام کند.دست خالی و تنها.جدا میشود اما نه مانند یک ضعیفه /که با قدرتی مردانه که بتواند نماد پایداری و مقاومت را به عنوان یک زن نشان دهد.طلاقش را میگیرد و زندگی و مبارزه را از نو شروع میکند.داستان این زن  اینجا تمام نمیشود و هر باری که زمین میخورد با نیرویی جدید ادامه میداد .اما نکته مهم اینجاست که در این زندگی پر پیچ و خم (خودم را میگویم) با تمام امکانات و ظرفیتهایی که داشتم و شرایطی که برایم مهیا بود نتوانستم قابلیتهایم را حتی به خودم نشان دهم و داستان زندگی این زن برایم نشانه ای شد(بار دیگر یک نشانه ی دیگر اما هنوز .....)که زندگی پایان ندارد .من به تنهایی نمیتوانم انتهایش را تعیین کنم بلکه خداوند ان بالا/ این پایین /درونم /اطرافم و در دستانم قدرت لایزالش را نشانم میدهد که باز بدوم تا هدف را دوباره ببینم.

 

 

نکته: تا به حال به این مطلب فکر کردید گرفتاری و مشکلاتمان قسمتی نیست که خدا برایمان رقم زده است؟خدا دستمان را میخواند/اسهایش را رو میکند اما نه برای مغلوب کردن ما بلکه بتوانیم خود را از پلیدیها پاک کنیم تا به درجه رفیع خوب خواستن و خوب بودن و انسانی   برسیم.انگاه مدتی موج ها فرو مینشیند و صافی بی انتهای زندگی را با لذت میتوانی نگاه کنی.

نظرات 11 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:26 ب.ظ http://lcj.blogsky.com/

سلام عالی بود موفق باشی

پورمحمد یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.pourmohammad.blogsky.com

سلام. حتما میدانی که زندگی جاده ای است ناهموار باپستی وبلندی بیشمار به سوی شهرمرگ. قفسی که به هرسویش روی خودرا با میله هایی مواجه می بینی وعاقبت به قول دوست دوره ی دانشگاهییم همچون مرغ اسیر پرواز نکرده می میری... اما افسوس کسی باورش نمی کند وجدی اش نمی گیرد. اما عزیزم امید هست که به آدم مانند پرهای پرنده قدرت پرواز میده ..... پیروز باشید .یاحق.

عسل یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:59 ب.ظ

خدائی یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:55 ب.ظ http://khodaeigroup.blogsky.com

سلام دوست عزیز
چشم....بنده هر کاری از دستم بر بیاد... دریغ نمی کنم.
از اینرو آی دی خود را میگذارم تا شما در صورت تمایل از آنجا پیگیر باشید
با تشکر
خدائی
khodaeiblogskycom@yahoo.com

محمود یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:05 ب.ظ http://nooshdaroo.blogsky.com

سلام بنفشه خانم ... مرسی از لطفتون .. منم لینک شما را گذاشتم ... پاینده باشید .. بازم به من سر بزنید .

غریبه دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:37 ق.ظ http://gharibeh2.blogsky.com

بنفشه جان خیلی خوشحالم کردی

یاسمن دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ق.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com

اره بنی جون باهات موافقم...

بی بی دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:49 ب.ظ http://www.planner.blogsky.com

سلام .. چقدر داستانت تکونم داد با با دست مریزاد :)

فرامرز دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:00 ب.ظ http://faramarzjoon.blogsky.com

سلام ..اولش کامل نوشته شما رو نخوندم ..اما وقتی کامل خوندم فقط می تونم اینو بگم که ..خدا گاهی حکمت خود را حکومت می کند ..گاهی تن می دهیم گاهی تن..اما داشتان همیشه آن است که خود نوشته داریم ...شاید خدا ...شاد باشی (منم و یه دنیا تنها)

پورمحمد شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:32 ب.ظ http://www.pourmohammad.blogsky.com

بنویس عزیز. تا هم بهانه ای باشد برای زیستن وهم اگر توانستی روشنگری کنی. خدا کمت کند .یا حق.

[ بدون نام ] شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:47 ق.ظ http://www.smajazayeridezfuly.persianblog.com

یا حق
سلام بر شما
مطلب زیبا و تاثیر گذاری نوشته ای. تمام مراحل دنیا برای آزمودن ما پیدا و هویدا شدن ضعف هایمان است تا روز بروز برای وصال او آماده تر شویم تا روز بروز صیقلی تر شویم.تا زنگار بر آینه وجودمان هست کی می توانیم منعکس کننده آن روی زیبا باشیم.هر چه سمباده زبرتر آینه صافتر و هرچه آینه صافتر ... .
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد