دوستان اخرین کامنت پست قبلی ام را بخوانید..

به دوستی که ورودش به خانه ام چراغ امید  در دلم روشن کرد

 

تو میتوانی در من بنگری

 

و من میتوانم نگاه تو را کنار قفس قنا ری ها بگذارم

 

تو میتوانی زیر عبور پنهان درخت

 

رنگهای تازه بیابی

 

و من میتوانم بال های جوهری پروانه را در احساس تو رها کنم.

 

تو میتوانی تجدید میلاد خاک را در لایه ابی بهار طرح زنی.

 

و من میتوانم در انبوهی هیاهوی فضا و بار را بخوانم.

 

تو میتوانی زیباترین جنون ادمی را در هرم عشق تنفس کنی

 

و من میتوانم زیر خواب سبک قلب تو  

 

زیر نور دستهایت

 

چار تاق

 

درهای کوچه را باز کنم.

اشک رازی است  لبخند رازی است

 

عشق رازی است.

 

اشک ان شب لبخند عشقم بود.